شاید تاکنون به گزارشهایی برخورده باشید که در آنها نمودارها را با عنوان YTD یا MAT ارائه کرده اند. در این پست به تفاوت این دو شاخص خواهیم پرداخت. YTD و MAT به ترتیب خلاصه عبارتهای Year to Date و Moving Annual Total است. YTD در واقع نمایشگر دوره زمانی از ابتدای سال تا لحظه گزارشگیری است. مثلا سهم بازار YTD 1398 یعنی سهم بازار محصول x از ابتدای سال 1398 تاکنون.
همجنین MAT نمایشگر میزان فروش یک متغیر، مثلا فروش، در مدت زمان یک ساله گذشته. مثلا اگر هم اکنون در اردیبهشت ماه هستیم میزان فروش از اردیبهشت 1397 تا اردیبهشت 1398 مورد محاسبه قرار می گیرد.
مزتضی علیاری
1398/02/29
در پستهای قبلی در مورد تفاوت میان طبقه بندی و خوشه بندی بحث کردیم. در مورد سوال این پست نیز اولین پاسخی که می توان داد این است که الگوریتم K نزدیکترین همسایگی (KNN) یک الگوریتم طبقه بندی و الگوریتم k-means یک الگوریتم خوشه بندی است. منطق الگوریتم KNN به زبان ساده این است که اگر شما شبیه به همسایگانتان باشید، آنگاه شما یکی از آنها خواهید بود. یا اگر سیب شباهت بیشتری به موز، پرتقال و ملون (میوه) نسبت به یک میمون، گربه یا موش (حیوان) دارد، آنگاه به احتمال قوی سیب یک میوه است. در ادامه مثالی آورده شده است. فرض کنید سه کلاس داریم و هدف پیدا کردن کلاس مناسب یرای مثال ناشناخته xj است. بعبارت دیگر می خواهیم بدانیم برای مثال ناشناخته xj ، کدام برچسب کلاس مناسبتر است. در این مورد از فاصله اقلیدسی و k=5 همسایه استفاده کرده ایم. از میان 5 تا از نزدیکترین همسایه ها، 4 تا متعلق به w1 و یکی متعلق بهw3 است بنابراین xj به w1 ، کلاس غالب، تخصیص داده خواهد شد.
در مورد K-means هم که شما باید با داشتن تعدادی داده، آنها را در K خوشه، خوشه بندی کنید. روش K-means متعلق به خانواده الگوریتمهای مرکز متحرک است به این معنا که مرکز خوشه در هر تکرار به آهستگی به سمت مینیمم کردن تابع هدف پیشروی می کند. در شکل زیر شما با یک حدس اولیه برای میانگینهای خوشه های m1 و m2 شروع می کنید و از این میانگینها برای گروه بندی هدف هایتان استفاده می کنید، سپس میانگینها را بروز می کنید و دوباره گروه بندی می کنید و این کار را تا جایی ادامه می دهید که میانگینهای m1 و m2 تغییر یا حرکت نکنند یا اینکه عملیات تکرار را تا دستیابی به یک حد آستانه (بعنوان مثال تعداد تکرارها) ادامه می دهید.
برای رشد کسب و کار خود، مجبور نیستید کالا/خدمات خود را به همه بفروشید. بنابراین، به جای متقاعد کردن خودتان که هر کس می تواند مشتری شما باشد، باید تمرکز خود را بر روی پیدا کردن بازار هدف و فروش محصولات / خدمات به آنها بگذارید. اگر افرادی را پیدا کنید که به احتمال زیاد از شما خرید می کنند و تلاش های بازاریابی خود را به سمت آنها هدایت کنید، روند فروش تسریع خواهد شد. کشف مشتریان و هدف قرار دادن آنها مفهومی است که پشت مدل STP بازاریابی قرار دارد. STP در بخش های کلیدی مفهوم زیر است خلاصه می شود:
اگر مدل STP را دنبال کنید، تاکتیک های بازاریابی شما بسیار مفید و کارآمد خواهد بود. با بخش بندی بازار (S) هدف خود و هدف قرار دادن (T) مشتریان مناسب و یک جایگاه یابی (P) درست برای محصولات/خدماتتان در بازار، می توانید کسب و کار خود را با سرعت بیشتری رشد دهید.
بخش بندی (Segmentation)
همانطور که در ابتدای این مقاله گفته شد، اگر شما سعی در بازاریابی برای تمام مصرف کننده های روی زمین دارید، یک اشتباه بزرگ را مرتکب شده اید. آنچه که می تواند برای شرکت شما بیشتر سودمند باشد، بازاریابی برای بخش های (Segments) مختلف بازار و توسعه محصولات/خدماتی است که برای آن بخش ها مناسب هستند.
شما باید بخش هایی را انتخاب کنید که در آن سرمایه گذاری شما کاملا بجا است. استفاده از بخش بندی به شما کمک خواهد کرد که دانش رقابتی خود را بیشتر توسعه دهید که این به نوبه خود تأثیری قوی بر مزیت رقابتی تازه شکل گرفته شما خواهد داشت. راه های مختلفی برای بخش بندی بازار هدف شما وجود دارد:
به عنوان مثال، فرض کنید شما صاحب یک شرکت فروشنده اتومبیل های دست دوم هستید. اگر مشتریان خود را به قسمتهای بیشتر تقسیم کنید، می توانید انواع وسایل نقلیه ای را هم که شما به مشتریان مختلف خواهید فروخت، از هم متمایز نمایید. مثلا یک بخش می تواند مربوط به زوج های ازدواج کرده ای باشد که به دنبال یک ون خانوادگی هستند. بخش دیگر می تواند مربوط به مردان جوان باشد که علاقه به خودروهای اسپرت دارند. بخش دیگر مربوط به تجار است که ثروتمند هستند و علاقه به سوار شدن به خودروهای سدان لوکس با تجهیزات کامل دارند.
این بخش ها، اگر چه در حوزه های مشابه هستند اما در عناصر سازنده خود متفاوت هستند و دارای سطوح متفاوتی از جذابیت برای هر هدف هستند.
هنگامی که مشتریان هدف خود را به صورت نسبی بخش بندی کردید، فرصت های بیشتری را برای فروش بیشتر و بهتر خواهید یافت.یک بخش بندی خوب، معیارهای زیر را برآورده می کند:
هدف گذاری(Targeting)
بعد از اینکه مشتریان خود را بخش بندی کردید، قدم بعدی شما باید هدف قرار دادن بخشهایی باشد که فکر می کنید برای بیزینس شما سودرسان هستند. هدف گذاری در این مرحله از روند STP بازاریابی شما اهمیت بسزایی دارد.
کدام بخشهای بازار هستند که برای شما بیشترین بازده سرمایه (ROI) را دارند؟ این فقط یک سوال از جنس اندازه / کمیت نیست، اما همانطور که گفتیم، همه چیز به سود ختم می شود. آیا این افراد آماده پرداخت ارزشی که شما برای محصول خود در نظر گرفته اید، هستند؟
به همین دلیل است که شما نیاز به تجزیه و تحلیل اندازه و رشد بالقوه هر یک از بخش بندیهای خود و مقایسه نمودن هر یک از آنها با هم دارید. به طور کامل در مورد چگونگی خدمت به آن قسمت از بازار فکر کنید. همچنین، شما باید همه موانع حقوقی، تکنولوژیکی و اجتماعی را که ممکن است شما را از برخورد با این بخش متوقف کند، بررسی کنید. برای این منظور بهتر است از تجزیه و تحلیل PEST (سیاسی، اقتصادی، اجتماعی فرهنگی، و فن آوری) استفاده کنید. این نوع تجزیه و تحلیل به شما کمک خواهد کرد که از هر پیش فرضی در مورد بخش هدف خود خلاص شوید و اهداف بهتری را برای آن بخش از بازار توسعه دهید.
به عنوان مثال، فرض کنید شما مشغول تحلیل فروش و سود شرکت مثال قبل هستید. شما تعیین می کنید که از بخش اول شما 1،000،000 دلار سود داشته اید. از بخش دوم، شما 3،000،000 $ و از بخش سوم، 5،000،000 $ سود عائد شما شده است. اگر می دانید که بخش سوم به اندازه کافی بزرگ است و بهترین ROI را به ارمغان می آورد، شما فقط روی خدمت رسانی به همان بخش سوم تمرکز کتید.
جایگاه یابی(Positioning)
مرحله نهایی در فرآیند STP ، جایگاه یابی است. در اینجا، شما باید بدانید محصول/خدمات خود را در مقابل بخش هدف که در دو مرحله قبل انتخاب کرده اید، چگونه ارائه کنید. شما باید در کانال های بازاریابی خود، و همچنین در ارائه محصول تمرکز کنید.